اولین بار بود به دیدنشون میرفتیم.
خیلی جوان تر از اونی بودن که فک میکردیم.
کلی حرف برا گفتن داشتم. کلی نقشه برا اولین ملاقات داشتم. اما وقتی بچه به بغل اومدن جلو ، اون بچه که هنوز یه سالش نشده بود با خنده هاش همه چیزو بهم ریخت! کل پیش بینی ها و محاسبات بهم ریخت و فراموش کردم چیکار داشتم.
احساس فرعون بودن بهم دست داد! اونی که همه بچه ها رو میکشت و وقتی همراه آسیه با موسی مواجه شدن، مهر اولین برخورد همه معادلاتو بهم ریخت.
پ ن:
+ خدا بخواد با چیزای ساده کل معادلات ابر قدرتها رو بهم می ریزه.
+ گاهی لبخند و خوش خویی و گشاده رویی معجزه میکنه.
+ یاد بگیریم تو اوج ضعف هم خوش رو باشیم .
درباره این سایت