شاید آرزوش این بود که تو یه حوضی مث حوض  تصویر بالا  زندگی کنه. شیک، ایدآل، دوست داشتنی

اما به ماهی ماجرای ما  اصلا همچین اجازه ای نداده بودن. اونو توی جوی  آب پیدا کردم! جریان آب خیلی وقت بود که متوقف شده بود و اون شانس آورده بود توی یه گودال لجن گرفته  که هنوز به مقدار آب داشت گیر افتاده بود. از زخمای بدنش مشخص بود که کل مسیر جریان قنات رو از بالای شهر تا اینجا به در و دیوار خورده. وقتی ظرف خالی رو داخل گودال بردم بدون هیچ ترس و یا حتا مقاومتی، خودش اومد تو ظرف! اون ماهی هیچ عشوه ای نداشت.  رنگ و لعابش هم اونقدرا قر و  فری نبود. کلا  از لحاظ ژن برتر بودن و رانت  و قیافه مادر زادی،  حرفی برا گفتن نداشت. شایدم برا همین انداخته بودنش دور. ظرفو بردم خالی کردم تو یه لگن پلاستیکی تو انباری. بعد از یه هفته از تو ی اون انباری سرد و تاریک  آوردمش بیرون با یه ظرف المینیومی درب بسته بردمش خارج از شهر به مقصد یه استخر بکر ، تو یه منطقه برفی و کوهستانی. با ابعاد  ۳۰ در ۲۰  متر و با عمق ۶متر. حالا که  از ویترین شدن جلو بقیه معاف شده ، بجای چند روز عشوه گری تو  سفره هفت سین و یا حوض نقلی تو حیاط خونه ها، لابلای اونهمه ماهی، اختصاصا میبردمش تو استخر عمیق. البته برای یه کار دیگه میرفتیم اونجا ،برا همینم سید پرسید: " این ظرف چیه با خودت آوردی". وقتی  بهش گفتم، یاد ماهیای هفت سین خودشون افتاد و  گف خوبه  منم  سری بعد بیارمشون .  گفتم این  ماهی  با اونا که تو فک میکنی فرق داره. این  از راه دوری اومده. خیلی سختی کشیده. اونا که تو داری کاباره ای و مانکنن، اما این چریکه!

ظرف ماهی رو آروم فرستادم تو استخر حدود ۳۰ سانت پایینتر از سطح آب.اما ماهی هنوز چسبیده بود کف ظرف. ظرف و دمر کردم و آروم بصورت وارونه آوردم بیرون.ماهی سر جاش بود! انگار مث من شک داشت.انقدر که منم شک کردم و با خودم گفتم تو این سرما ، دوری از نور و عمق آب و .ایا دوام میاره؟ از فکرم خندم گرفت. بدتر از این به سرش اومده ، اینکه براش مهم نیس. بعد از عبور از اون همه جوی و دست انداز و مسیر پر پیچ و خم و زخمی شدن و محبوس بودن تو یه انبار تاریک و سرد به مدت یه هفته داخل یه لگن پلاستیکی و محبوس بودن تو یه ظرف سرد و تاریک فی و  تلاطم تو یه مسیر به مقصد نامعلوم. !  با همه این افکار منطقی باز شک داشتم. خود ماهی هم شک داشت. نه به تواناییهاش، بلکه به بزرگی خونه جدید. همون طور آروم عمودی رفت پایین تا رسید کف اسخر.  این موجود ، خیلی راحت اون کف درحال کشف دنیای جدیدش و من اون بالا از سرما کلامو پائینتر می کشم و تواناییهای این موجود رو تحسین میکردم. این همون موجودیه که همه به دیده حقارت و ضعف بهش نگاه میکنن! 

با اون ماهی همزاد پنداری کردم. این قدرت نمایی چقد لذت بخش بود. هرچی عمیقتر میرفت ، انگار به عرش بالاتر میرفت! 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Ricardo Stacy دانلود بازی اندروید و کامپیوتر با حجم فوق فشرده روزنوشت های یک الاف سایکوتیک بهترین آموزشگاه زبان این درد شد درمان من حدیث تازه ترین اخبار تخصصي پزشكي ايران و جهان ابوالقاسم کریمی