+




شاید آرزوش این بود که تو یه حوضی مث حوض  تصویر بالا  زندگی کنه. شیک، ایدآل، دوست داشتنی

اما به ماهی ماجرای ما  اصلا همچین اجازه ای نداده بودن. اونو توی جوی  آب پیدا کردم! جریان آب خیلی وقت بود که متوقف شده بود و اون شانس آورده بود توی یه گودال لجن گرفته  که هنوز به مقدار آب داشت گیر افتاده بود. از زخمای بدنش مشخص بود که کل مسیر جریان قنات رو از بالای شهر تا اینجا به در و دیوار خورده. وقتی ظرف خالی رو داخل گودال بردم بدون هیچ ترس و یا حتا مقاومتی، خودش اومد تو ظرف! اون ماهی هیچ عشوه ای نداشت.  رنگ و لعابش هم اونقدرا قر و  فری نبود. کلا  از لحاظ ژن برتر بودن و رانت  و قیافه مادر زادی،  حرفی برا گفتن نداشت. شایدم برا همین انداخته بودنش دور. ظرفو بردم خالی کردم تو یه لگن پلاستیکی تو انباری. بعد از یه هفته از تو ی اون انباری سرد و تاریک  آوردمش بیرون با یه ظرف المینیومی درب بسته بردمش خارج از شهر به مقصد یه استخر بکر ، تو یه منطقه برفی و کوهستانی. با ابعاد  ۳۰ در ۲۰  متر و با عمق ۶متر. حالا که  از ویترین شدن جلو بقیه معاف شده ، بجای چند روز عشوه گری تو  سفره هفت سین و یا حوض نقلی تو حیاط خونه ها، لابلای اونهمه ماهی، اختصاصا میبردمش تو استخر عمیق. البته برای یه کار دیگه میرفتیم اونجا ،برا همینم سید پرسید: " این ظرف چیه با خودت آوردی". وقتی  بهش گفتم، یاد ماهیای هفت سین خودشون افتاد و  گف خوبه  منم  سری بعد بیارمشون .  گفتم این  ماهی  با اونا که تو فک میکنی فرق داره. این  از راه دوری اومده. خیلی سختی کشیده. اونا که تو داری کاباره ای و مانکنن، اما این چریکه!

ظرف ماهی رو آروم فرستادم تو استخر حدود ۳۰ سانت پایینتر از سطح آب.اما ماهی هنوز چسبیده بود کف ظرف. ظرف و دمر کردم و آروم بصورت وارونه آوردم بیرون.ماهی سر جاش بود! انگار مث من شک داشت.انقدر که منم شک کردم و با خودم گفتم تو این سرما ، دوری از نور و عمق آب و .ایا دوام میاره؟ از فکرم خندم گرفت. بدتر از این به سرش اومده ، اینکه براش مهم نیس. بعد از عبور از اون همه جوی و دست انداز و مسیر پر پیچ و خم و زخمی شدن و محبوس بودن تو یه انبار تاریک و سرد به مدت یه هفته داخل یه لگن پلاستیکی و محبوس بودن تو یه ظرف سرد و تاریک فی و  تلاطم تو یه مسیر به مقصد نامعلوم. !  با همه این افکار منطقی باز شک داشتم. خود ماهی هم شک داشت. نه به تواناییهاش، بلکه به بزرگی خونه جدید. همون طور آروم عمودی رفت پایین تا رسید کف اسخر.  این موجود ، خیلی راحت اون کف درحال کشف دنیای جدیدش و من اون بالا از سرما کلامو پائینتر می کشم و تواناییهای این موجود رو تحسین میکردم. این همون موجودیه که همه به دیده حقارت و ضعف بهش نگاه میکنن! 

این قدرت نمایی چقد لذت بخش بود. هرچی عمیقتر میرفت ، انگار به عرش بالاتر میرفت! 



رفته بودیم عیادت یکی از دوستان . بنده خدا تو مسیر برگشت از محل کار یه شغال بهش حمله میکنه و زخمیش میکنه. تعریف میکرد که تو این چند روزه به  خیلیا حمله کرده و حتا تو روز روشن هم این کارو میکرده. با همه گرفتاریای فعلی  هزینه و گرفتاریای دوا درمون هم اضافه میشه.

پرسیدم عاقبت چی شد؟ گف چند روز قبل ، رضا و حامد داشتن با هم میرفتن و به اونا هم حمله کرده و حامد  زده با چاغو حقشو کف دستش گذاشته.

 بین مردم معروفه کله حامد بو قرمه سبزی میده. اما جدای از حرفایی که پشت سرش  هس ، تو این مورد بهترین واکنش رو داشته.  تو اینجورموارد مذاکره و ملاطفه جواب  نمیده.با خودم فک میکردم تو حادثه کشتار در مسجد نیوز لند ، در مقابل اون موجود وحشی  تو اون مسجد جای امثال حامد  خالی بوده.

پ ن:

گاهی لازمه آدم از لاک محافظه گری  بیاد بیرون و تهاجمی رفتار کنه.

 پست مرتبط 



++ شهر که خالی از آدم میشه دوس داشتنی میشه. نه فقط تهران که همه شهرا اینجور شده. شهری که فقط گنجشک داره  و درخت.

++ حدیث از امام علی (ع) :  آن گونه با مردم زندگی کنید که اگر از دنیا رفتید، برایتان گریه کنند و اگر در کنار آنان به سر بردید، به شما عشق بورزند.

 به نظرم اگه اینجور بودیم با خالی شدن شهر کیف نمیکردیم.

خود خواهی های ما مردم، و یا اگه نخواهیم بدبین باشیم، گرفتاریهای ما ها این بازی دو سر باخت رو رقم زده.

پست مرتبط



++ شنیدن کی بود مانند دیدن. این قانونیه که اکثر مواقع جواب داده. اما قطعا روی یه نفر اصصصلا جواب نداده.

از بی شرفی ابلیس همین بس که غیر از عمر طولانی و تجربه موجودات و ادمها از قبل از خلقت و .باز هم عبرت نگرفته. این موجود، هم سیر زندگی پیامبرو دیده و کامل خبر داشت و هم  کل دوران امام علی و امام حسین و  حضرت زهرا و .براش پخش زنده بوده و انواع ادمهای خوب و بد  در تمام تاریخ و عاقبت امور اونها رو به عینه دیده.

این موجود انقد بد ذاته که دیدن هیچ کدوم از اونا و اینهمه تجربه و . هیچ اثری بر اون نداشته! 

حداقل ترین جرمش اینه که تو که اینهمه رو دیدی یه روزنه امید برات ایجاد نشده و برا خودت بن بست ساختی.

فهمیدن   -لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ - پیش کش ، اما تو که ادعای فضل و عقل و مکر داری چطور با دیدن عاقبت زندگینامه ها و هنوز عبرت نگرفتی.

++  امیرالمومنین(ع) : خداوند به حضرت موسی وحی فرمود: ای موسی سفارش مرا در مورد چهار چیز به خاطر بسپار: 1- تا نفهمیدی که گناهانت را آمرزیده ام به گناه دیگری مپرداز 2- تا ندانی گنج های خزائنم تمام شده غم روزی مخور 3- تا ندیده ای که مُلک و پادشاهی من از دست رفته به دیگری امید مبند 4- تا مرده شیطان را ندیدی از مکرش ایمن مباش.                           

نصایح صفحۀ 183



++ قبلا میگفتن بادبانها رو جهت باد بگیر تا پیشرفت کنی. الان میگیم بادبان خورشیدی رو سمت خورشید بگیر تا انرژی و رشد داشته باشی.اینکه یه لحظه بیکار نباشی و وقتت رو به بطالت نگذرونی چه تو محیط کار چه خونواده خیییلی خوبه اما کافی نیس. باید دست زد به حرکات بهینه کننده. 

اینکه در محیطایی قرار بگیری که بیشترین فرصت رشد توش باشه نکته مهمیه

++ تصویر بالا از "اسکرین سیور پایپه" اما من ترجیه میدم اسمشو بزارم "گور بابای همه موانع!" . الگوی خوبی برای ماهاست!



شاید آرزوش این بود که تو یه حوضی مث حوض  تصویر بالا  زندگی کنه. شیک، ایدآل، دوست داشتنی

اما به ماهی ماجرای ما  اصلا همچین اجازه ای نداده بودن. اونو توی جوی  آب پیدا کردم! جریان آب خیلی وقت بود که متوقف شده بود و اون شانس آورده بود توی یه گودال لجن گرفته  که هنوز به مقدار آب داشت گیر افتاده بود. از زخمای بدنش مشخص بود که کل مسیر جریان قنات رو از بالای شهر تا اینجا به در و دیوار خورده. وقتی ظرف خالی رو داخل گودال بردم بدون هیچ ترس و یا حتا مقاومتی، خودش اومد تو ظرف! اون ماهی هیچ عشوه ای نداشت.  رنگ و لعابش هم اونقدرا قر و  فری نبود. کلا  از لحاظ ژن برتر بودن و رانت  و قیافه مادر زادی،  حرفی برا گفتن نداشت. شایدم برا همین انداخته بودنش دور. ظرفو بردم خالی کردم تو یه لگن پلاستیکی تو انباری. بعد از یه هفته از تو ی اون انباری سرد و تاریک  آوردمش بیرون با یه ظرف المینیومی درب بسته بردمش خارج از شهر به مقصد یه استخر بکر ، تو یه منطقه برفی و کوهستانی. با ابعاد  ۳۰ در ۲۰  متر و با عمق ۶متر. حالا که  از ویترین شدن جلو بقیه معاف شده ، بجای چند روز عشوه گری تو  سفره هفت سین و یا حوض نقلی تو حیاط خونه ها، لابلای اونهمه ماهی، اختصاصا میبردمش تو استخر عمیق. البته برای یه کار دیگه میرفتیم اونجا ،برا همینم سید پرسید: " این ظرف چیه با خودت آوردی". وقتی  بهش گفتم، یاد ماهیای هفت سین خودشون افتاد و  گف خوبه  منم  سری بعد بیارمشون .  گفتم این  ماهی  با اونا که تو فک میکنی فرق داره. این  از راه دوری اومده. خیلی سختی کشیده. اونا که تو داری کاباره ای و مانکنن، اما این چریکه!

ظرف ماهی رو آروم فرستادم تو استخر حدود ۳۰ سانت پایینتر از سطح آب.اما ماهی هنوز چسبیده بود کف ظرف. ظرف و دمر کردم و آروم بصورت وارونه آوردم بیرون.ماهی سر جاش بود! انگار مث من شک داشت.انقدر که منم شک کردم و با خودم گفتم تو این سرما ، دوری از نور و عمق آب و .ایا دوام میاره؟ از فکرم خندم گرفت. بدتر از این به سرش اومده ، اینکه براش مهم نیس. بعد از عبور از اون همه جوی و دست انداز و مسیر پر پیچ و خم و زخمی شدن و محبوس بودن تو یه انبار تاریک و سرد به مدت یه هفته داخل یه لگن پلاستیکی و محبوس بودن تو یه ظرف سرد و تاریک فی و  تلاطم تو یه مسیر به مقصد نامعلوم. !  با همه این افکار منطقی باز شک داشتم. خود ماهی هم شک داشت. نه به تواناییهاش، بلکه به بزرگی خونه جدید. همون طور آروم عمودی رفت پایین تا رسید کف اسخر.  این موجود ، خیلی راحت اون کف درحال کشف دنیای جدیدش و من اون بالا از سرما کلامو پائینتر می کشم و تواناییهای این موجود رو تحسین میکردم. این همون موجودیه که همه به دیده حقارت و ضعف بهش نگاه میکنن! 

با اون ماهی همزاد پنداری کردم. این قدرت نمایی چقد لذت بخش بود. هرچی عمیقتر میرفت ، انگار به عرش بالاتر میرفت! 


 


سالها قبل تو یکی از کلاسهای آشنایی با کامپیوتر  که برای بچه های کوچیک گذاشته بودیم، در مورد شبکه و نت صحبت شد. از اینکه تقریبا تمامی سرور های نت در آمریکا قرار داره براشون گفتم و براشون مثال زدم . به باقر که بیشتر از همه تو کلاس شیطونی میکرد گفتم اگه از خونتون تلفن زدی به خونه محمدصادق که سر کوچه شما هس، مسیر انتقال تماس شما از سر کوچه تا خونه شما نیس. بلکه اول می ره مخابرات در خیابون فلان، پردازش میشه و بعد میره خونه محمدصادق. یعنی اداره مخابرات میشه همسایه دیوار به دیوار شما .

در مورد مورد نت هم همینجوره، اگه ایمیل بزنی به محمدصادق ،پیام اول میره سرور آمریکا پردازش میشه و بعد میاد سر کوچه. آمریکا میشه همسایه دیوار به دیوار شما و محمدصادق. باقر باشیطنت گف یعنی خونه مهدی اینا همون آمریکاست! گفتم دقیقا! (کلا تو کلاسایی که داشتم هر موقع یکی از بچه ها میخواست شیطنت کنه بجای عصبانی شدن یا واکنش خارج از بحث ، با لبخند حرفشو تایید میکردم و طوری رابطش میدادم به کلاس که هر دو طرف لذت و بهره ببریم). اینجا هم حرفشو تایید کردم و تحسینش کردم و  خودکارمو از جیب پیراهنم در آوردم و گفتم این ساخت کشور کرس، یعنی کره همینجاست، توی جیب من! پرسیدم کسی میدونه استعمار یعنی چی؟.قدیما یه کشوری به کشور دیگه حمله میکرد واما الان شکلش فرق کرده، نامرعی شده.اگه ماها از محصولات خارجیها استفاده کنیم مستعمره اوناییم. در مورد نت به مراتب بدتره، اگه همه اطلاعات کشور ما تو کشوری که دشمن ماست مدیریت بشه ،استقلال معنی نداره

پ ن:

راستش  من تو عکس پست قبل بیشتر "هیوندای" و "کوماتسو" رو میبینم تا سیل رو. محکم و مقتدر و سازنده. اون تصویر  منو یاد خاطره بالا انداخت.



فک کنم همه جای ایران سیلاب شده.

این پست ادامه دارد. 


چه کشور خوبی داریم! طوری که برامون عجیبه  چرا همه ایران سیل اومده.انقدر  کشورمون بزرگه و تنوع اقلیمی داره که عادت کردیم فقط یه منطقه دچار اتفاقی خاص بشه. 

شاید بیشتر از  ۱۵ ساله که دچار خشکسالی شدیم. و اوضاع فعلی همونیه که سالهاست منتظریم.آبسالی.

تقریبا همه میدونن خسارات ناشی از سوء مدیریت هس، و نمیشه اسم این رحمت الهی رو عذاب گذاشت. هم ما مردم خیره سر شدیم (مصداقش اینکه وسط رودخونه خونه ساختیم، یا عدم توجه به مسیرهای روان آب و )  و هم مدیران و مسئولانی که زمینهای مسیر مسیل ها رو قواره بندی کردن  و فروختن و مجوز ساخت و ساز به زمینایی دادن که هیچ عقل سالمی مجوز نمیده و بدتر اینکه خودشون اقدام به زمینخواری کردن و با پر کردن دره ها و مسیر سیلابها با نخاله و.اونا رو هم قواره بندی و حراج کردن و از طرفی کوچکترین توجهی به مدیریت جریان و روان آب احتمالی و شیب بندی درست و مسائلی که قدیمیای ما نسل اندر نسل بکار میگرفتن نمیکنن. 

 به جز خسارتهای که همه با اون آشناییم ، دردآورتر  دنیای فضای مجازی بود. تو فضای مجازی چه خزعبلات که منتشر نشد. گاهی بعضی افراد رو میبینی چنان با تعصب از یه مطلب دفاع میکنن واقعا شک میکنی ،با خودشون چندچندن. یه مشت فورواردچی که شاید بخاطر اهدافی که تو ذهن خودشون دارن مطلبی رو فوروارد میکنن و خودشونم نمیدونم هدف اصلیش چیه.



فک کنم همه جای ایران سیلاب شده.

این پست ادامه دارد. 

بعدا اضافه شد:

چه کشور خوبی داریم! طوری که برامون عجیبه  چرا همه ایران سیل اومده.انقدر  کشورمون بزرگه و تنوع اقلیمی داره که عادت کردیم فقط یه منطقه دچار اتفاقی خاص بشه. 

شاید بیشتر از  ۱۵ ساله که دچار خشکسالی شدیم. و اوضاع فعلی همونیه که سالهاست منتظریم.آبسالی.

تقریبا همه میدونن خسارات ناشی از سوء مدیریت هس، و نمیشه اسم این رحمت الهی رو عذاب گذاشت. هم ما مردم خیره سر شدیم (مصداقش اینکه وسط رودخونه خونه ساختیم، یا عدم توجه به مسیرهای روان آب و )  و هم مدیران و مسئولانی که زمینهای مسیر مسیل ها رو قواره بندی کردن  و فروختن و مجوز ساخت و ساز به زمینایی دادن که هیچ عقل سالمی مجوز نمیده و بدتر اینکه خودشون اقدام به زمینخواری کردن و با پر کردن دره ها و مسیر سیلابها با نخاله و.اونا رو هم قواره بندی و حراج کردن و از طرفی کوچکترین توجهی به مدیریت جریان و روان آب احتمالی و شیب بندی درست و مسائلی که قدیمیای ما نسل اندر نسل بکار میگرفتن نمیکنن. 

 به جز خسارتهای که همه با اون آشناییم ، دردآورتر  دنیای فضای مجازی بود. تو فضای مجازی چه خزعبلات که منتشر نشد. گاهی بعضی افراد رو میبینی چنان با تعصب از یه مطلب دفاع میکنن واقعا شک میکنی ،با خودشون چندچندن. یه مشت فورواردچی که شاید بخاطر اهدافی که تو ذهن خودشون دارن مطلبی رو فوروارد میکنن و خودشونم نمیدونم هدف اصلیش چیه.




موضوع بحث تو همین مباحث تربیت فرزند و . بود صحبت  مهمونی یکی از رفقا پیش اومد که پسر بچه های مهمونا چقد شیطونی کردن و چه آتیشا که نسوزوندن و اسباب بازی های میزبان  پیشکش، لوازم خونه رو شکستن و هر چی هم والدینشون بهشون تذکر میدادن باز قرارشون نمیومد و . و  این که پسربچه ها بدتر از دختربچه هان  و دختر دارها تو این مواقع قربانی میشن و

با خودم گفتم  بیخود نیس خدا تو قران  به ما یاد آوری کرده درمورد والدینمون : 

وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانِی صَغِیراً    «سوره اسراء آیه 24»

و از روى مهربانى و لطف، بالِ تواضع خویش را براى آنان فرودآور و بگو: پروردگارا! بر آن دو رحمت آور، همان گونه که مرا در کودکى تربیت کردند.


پ ن: 

البته  بیخیالی و بی توجهی برخی والدین حسابش از موضوع "صبر" جداست. 



دختر دوستم کلاس اولیه. ازدوستم می پرسه شما وقتی ادارتون تعطیل میشه مث مدرسه ما، زنگ تعطیلی میزنن! از سوالش خندمون گرفت.تو ذهنم تصور دوستم و همکارانش موقع زدن زنگ تعطیلی و جیغ دادشون موقه خروج از  محل کارشون خنده دار بود. 

با خودم فک کردم چرا اینجور بود. این حجم نفرت از مدرسه و حس رهایی موقع تعطیلی. جوری که دربان مدرسه مجبور بشه هر دو لنگه در حیاط و باز کنه تا فشار خروج تعدیل بشه. چرا یادمون ندادن که میشه از همه لحظات زندگی لذت برد؟ چرا یادمون میره بدیهیات زندگیمون (درس، کار، همنشینی ها و.) هم میتونه لذت بخش باشه.


پ ن:

تصویر بالا میگه: میشه کارهایی کرد که اون لذت و هیجان خروج از مدرسه ، تحت الشعاع قرار بگیره و حتا به حاشیه رونده بشه. وقتی یه بازی فوتبال ساده میتونه اینکارو بکنه، ماها با اینهمه ادعای مدیریت و سوادمون نتونیم؟!



معمولا کتابهای با عناوین تحریک کننده منو بیشتر فراری میده. فیلما و سریالهای تولیدی کشورمون هم به این موضوع کمک کردن. چون انقد نقش چوپان دروغگو برامون بازی کردن که دیگه کمتر فریب اسمها رو میخوریم. آنچه دختران نباید بدانند، رازهای موفقیت ، پولدار شدن در ۷ روز، آنچه ن در مورد مردان باید بدانند و.

همینطور  کتابهایی که توسط افرادی سلبریتی  نوشته میشن. اسامی روی جلد معمولا ابزار کاسبیه.  

کتاب "هنر شفاف اندیشیدن" بهم هدیه شده بود وگر نه احتمال خریدنش خیلی کم بود مگه اینکه از طرف یکی از رفقا سفارش میشد



اولی: اگه ماه رمضان تو کل سال پخش میشد  ، بهتر نبود!؟ مثلا سه تا ده روز!  اون موقع هر ۴ ماه یه بار،  یه "دهه رمضان" داشتیم! سه تا شبهای قدر رو هم بطور مساوی توزیع میکردیم ،به ازای هر دهه ، یکی! هر سال هم سه تا عید فطر داشتیم.

دومی:  مثال "برد موشک" یا مثال "خرید خونه" رو  فراموش کردی؟ کارای  بزرگ نیاز به دورخیز های بیشتری داره.

اولی: یه پیشنهاد دیگم دارم. اینکه زمانش فیکس باشه. بیایم اونو منطبق کنیم  بر حسب فصلهای سال. مثلا  تابستون یه ده روز، زمستون یه ده روز و بهار هم یکی.

دومی: یادم باشه به خدا بگم روی طرحات کار کنه!

پ ن:

قراره خدا کارهاشو متناسب با ما شابلن  کنه؟!

 همیشه دنبال یکی میگردیم  برامون یه برنامه ایدآل بریزه که منطبق با اون  عمل کنیم و وقت و عمر و تواناییهامونو به حداکثر برسونیم. بالا بردن بازدهی اوقات فراغت و کار و درس و حتا بازیافت اوقات مرده . حتا برا مدیریت پولمون هم دنبال راهکاری هستیم که هم ایجاد ارزش کنه و هم  سرمایمون افزایش پیدا کنه.

اگه برنامه بهتری سراغ داشتیم، بسم اله، اما اگه گزینه بهتری پیدا نکردیم ،حالا که خدا برامون برنامه چیده اونو شابلن رفتارای خودمون کنیم.



فرض اول:  پیامبر اکرم صلی الله: به من ایمان نیاورده است کسی که سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه باشد

فرض دوم: رسول اکرم صلی الله  در خصوص حدّ همسایگی فرموده اند: تا چهل خانه از رو به رو، پشت سر، طرف راست و سمت چپ، همسایه محسوب می گردند.» 

فرض سوم: شرایط وجوب حج:

اوّل: آن که بالغ باشد. دوم: آن که عاقل و آزاد باشد. سوم: بواسطه رفتن به حجّ مجبور نشود که کار حرامی را که اهمیتش در شرع از حجّ بیشتر است انجام دهد،یا عمل واجبی را که از حجّ مهمتر است ترک نماید.چهارم: آن که مستطیع باشد، و مستطیع بودن به چند چیز است.

 مسئله: بنظر می رسه کسی که  به فرضیات مسئله اشراف داشته باشه، و اونها رو عملی کنه خصوصا با وضع فعلی جامعه، قطعاً از استطاعت حج خارج خواهد شد

++ . نیکوکارى آن نیست که روى خود را به سوى مشرق و [یا] مغرب بگردانید بلکه نیکى آن است که کسى به خدا و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب [آسمانى] و پیامبران ایمان آورد و مال [خود] را با وجود دوست داشتنش به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه‏ماندگان و گدایان و در [راه آزاد کردن] بندگان بدهد و نماز را برپاى دارد و زکات را بدهد و آنان که چون عهد بندند به عهد خود وفادارانند و در سختى و زیان و به هنگام جنگ شکیبایانند آنانند کسانى که راست گفته‏ اند و آنان همان پرهیزگارانند  سوره بقره، آیه۱۷۷




چاپ عکس مردای سبیل کلفت قاجار و. روی ظروف و دکوری ها چه معنی داره؟ حالا یه عده ای به هر دلیلی این کارو کرده باشن، ماها چرا میخریم؟! نمی خام وما این کارو محکوم کنم، عکسا و طرحای دیگم هس. ن و دختران اروپایی یا حیوانات وحشی و.

حداقل سوال من اینه که وجود این مدل ها و تصاویر تو خونه ما، خواسته آگاهانه خودمون بوده یا موجسواری و همرنگ بقیه شدن؟ مثلا من ترجیح میدم عکس یه منظره یا شاخه گل روی گلدونم باشه تا یه زن مانکن یا شاهزاده ای انگلیسی.  یا اینکه اون طراحی خودش، خلاقانه و انگیزه بخش باشه. یا حداقل حاوی  یه جمله الهام بخش .

تصویر بالا اثبات میکنه چینی های نامسلمون از ما مسلمونتر عمل کردن! پیشتاز این مدل خلاقیتها باید ماها میبودیم حداقل بخاطر عقایدمون.

پ ن:

با وجود اینهمه پالس منفی و فشارها و محدودیتهای فعلی اگه تو جامعه گشتی بزنیم میبینیم اوضاع آونقدرها هم که بعضیا سیاه نمایی و جوسازی میکنن خراب نیس. 

ملت از چیزا و کارهایی پول در میارن که تصورشم نمی کنیم. و جالبتر اینکه یه تیر و چند نشونه. هم درآمد داره و هم اهداف معنوی، فرهنگی و اجتماعی و. 



++ چند وقت قبل گزارشی از تعداد انبوه پرونده های دادگاه ها و معضلات مربوطه پخش شد و . و مصداقی از پرونده ای که ۳ سال طول کشیده بود و ریشه آن بنا بر گزارش ، فقط مبلغ ۲۰هزار تومن بود که بخاطر گرفتن اون ،مدیر مدرسه ا ی بچه ها رو به اون مدرسه راه نمی داد.!

++ اخیرا هم انتقاد از سیستم آموزشی دوباره سر زبانها افتاده و اینکه شر و ور هایی با رقاصی  و کارهایی که با فرهنگ مون که هیچ، با آینده بچه ها  هم هیچ سنخیتی نداره تو محیطهای فرهنگی به بچه های از همه جا بیخبر تحمیل میشه.

++ گاهی معطل دیگران موندن، هم اتلاف وقت و فرصت و سرمایه است و هم باعث درگیر شدن دیگران و باز ماندن دیگران از کارهای مهمترشون میشه.

 پ ن:

بنظر میرسه بهترین کار، اقدام  اهالی   همان خوشه های پایین ،  و "خود درمانی" اونها باشه. نه ارجاع این مدل امور به اهالی خوشه های بالایی و  یا حتا خوشه های کناری. مثلا در مورد پول زور گرفتن از بچه ها، اهالی همون محل و منطقه، یه کتک سیر در حد تنبیه،  وقاحت اون مسئول رو تعدیل میکرد. بجای چند سال دویدن بین اتاقهای دادگاهها. یا در مورد این شر و ور ها و رقاصی تو مدارس و کیفیت پایین آموزش، بجای موج سواریهای ت بازها و انتظار اصلاح عملکرد ،خودمون آستین بالا بزنیم و خدمت متولیان مدارس بچه هامون برسیم! این جماعت حقوق های سر برجشون در ازای چه کارهاییه؟

نمیگم ما "میرزا رضا کرمانی" بشیم و یا جای قوه قضاییه رو بگیریم. حرف اینه که حداقل منفعل نباشیم.

پست مرتبط: " بعضیا تنبیه لازمن"

http://dar300metri.blogsky.com/1395/02/29/post-141/


پسره لندهور، تو روز روشن، با رفیقش اجناسو بر داشته بود از مغازه  میبردبیرون ( میید) . صاحاب مغازه مچشو گرفت برش گردوند. چنتا تشر بهش زد و بهش گف زنگ بزنم پلیس.؟ 

مثلا میخاس بترسوندش اما اون ه خیلی دریده تر  و  پرروتر بود.

 مشخص بود ی تو خونشه و مث این معتادا یا درمانده ها نیست و بجای آخرین راهکار زندگیش ، ی رو بعنوان اولین راهکار و شغل عادی انتخاب  کرده .

لندهور  بدون اینکه شوکه بشه یا خم به ابرو بیاره با کمال وقاحت دنبال بهانه بود و طلبکارانه مثلا فرافکنی کرد و گف: چرا هر چی سوال می پرسیدم کسی جواب نمی داد، این چه وضعشه؟!!!

بازدارندگی و نظارت مهره گم شدس. یاد اون پیمانکارا و برخی مسولای بنیاد مسکن افتادم که بجای پاسخگو بودن تحویل واحدها در موعد مقرر  با خیال راحت لبخند ن همه مردم رو به سخره میگیرن و هیچ کسی هم به فریاد مردم نمیرسه . (جریمه دیرکردهای چند ساله ، یا حتا کیفیت کارشون پیشکش)

تو جو فعلی جامعه خیلی از ناو آمریکا و تحریم و . برامون حرف میزنن و مسولای دولتی هم بدشون  نمیاد افکار به این سمت حرکت کنه اما واقعیت اینه که این حضرات و بهتره بگیم برخی  مسولای منافق ما به مراتب از نظامیان آمریکا خطرناکتر و   ترسناکترن. ناو هواپیمابر و بمب اتم جلو آثار وجود این افراد در حد ترقه بازیه.

بعدا اضافه شد:

پ ن: البته بهتره بجای لغت " غضنفر" از کلمه " حیف نون " استفاده بشه. دقت کردین همه کلمات و اسمهای ارزشی ما ، با تی انگلیسی ، تو ذهن ملت دموده و پست جا انداخته شدن. بتول انسیه ، خدیجه ، کبری  و. زنهای بدبخت فیلمهای ما هستن و تقی، نقی، اصغر و . مردهای معتاد و ضعیف رسانه های ما. بماند بازی و تمرکز روی اسامی خاص. مثلا: علی ورجه،کوچه علی چپ، ریزعلی، گیج علی، و. بقول یکی از دیالوگهای میرباقری: داریم به لیچارهایی می‌خندیم که عقایدمان را مسخره میکند!



++گاهی گرفتاریهای زندگی و حجم مشغله ها مجال و فرصتی باقی نمی ذاره برای پرداختن به حواشی متفرقه. فک نکنم آدمهای تو این تصاویر اسلحه بردارن، زن دومشونو بکشن و بعد پشت سرش جلو دوربین  با خونسردی  در جهت منافع حزبشون از کارشون دفاع کنن.

++ رفتم به سر تربت محمود غنی/ گفتم که چه برده ای ز دنیای دنی؟
گفتا که دو گز زمین و ده گز کرباس/ تو نیز همین بری، اگر صد چو منی

++    إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیَطْغَى ﴿۶﴾ حقا که انسان سرکشى مى ‏کند 

أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى ﴿۷﴾ همین که خود را بى ‏نیاز پندارد (سوره علق) 

++ درسته که شماتت دیگران بخاطر گناه و اشتباهشون پسندیده نیست.همه ما ممکنه اشتباه کنیم، اما حساب مسئولین فرق میکنه.

پست مرتبطhttp://dar300metri.blogsky.com/1394/05/27/post-111/


اولین بار بود به دیدنشون میرفتیم.

خیلی جوان تر از اونی بودن که فک میکردیم.

کلی حرف برا گفتن داشتم. کلی نقشه برا اولین ملاقات داشتم.  اما وقتی بچه به بغل  اومدن جلو ،  اون بچه که هنوز یه سالش نشده بود با خنده هاش همه چیزو بهم ریخت! کل پیش بینی ها و محاسبات بهم ریخت و فراموش کردم چیکار داشتم.

احساس فرعون بودن بهم دست داد! اونی  که همه بچه ها رو میکشت و وقتی همراه  آسیه با موسی  مواجه شدن، مهر اولین برخورد همه معادلاتو بهم ریخت.

پ ن:

+ خدا بخواد با چیزای ساده کل معادلات ابر قدرتها رو بهم می ریزه.

+ گاهی لبخند و خوش خویی و گشاده رویی معجزه میکنه.

+ یاد بگیریم تو اوج ضعف هم خوش رو باشیم .



++ نکته تصویر بالا فقط مربوط به زنها و جایگاه مادران نیس، خطابش به همس. هر کسی که فراموش کرده به خودش احترام بزاره.

++ دو پیشنیاز خیلی مهم  در همه تعاملات: ۱-هنر خوب گوش دادن، ۲- هنر احترام و ارزش قائل شدن برای خود

 نسبت به  خودمون که" معطر" باشیم، دیگران هم لذت خواهند برد. مثل گل :)



++گاهی گرفتاریهای زندگی و حجم مشغله ها مجال و فرصتی باقی نمی ذاره برای تغییر مسیر زندگی به سمت حواشی متفرقه. فک نکنم آدمهای تو این تصاویر اسلحه بردارن، زن دومشونو بکشن و بعد پشت سرش جلو دوربین  با خونسردی  در جهت منافع حزبشون از کارشون دفاع کنن.

++ درسته که شماتت دیگران بخاطر گناه و اشتباهشون پسندیده نیست. همه ما ممکنه اشتباه کنیم، اما حساب مسئولین فرق میکنه.

++ رفتم به سر تربت محمود غنی/ گفتم که چه برده ای ز دنیای دنی؟
گفتا که دو گز زمین و ده گز کرباس/ تو نیز همین بری، اگر صد چو منی

++    إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیَطْغَى ﴿۶﴾ حقا که انسان سرکشى مى ‏کند 

أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى ﴿۷﴾ همین که خود را بى ‏نیاز پندارد (سوره علق) 


پست مرتبطhttp://dar300metri.blogsky.com/1394/05/27/post-111/


پسره لندهور، تو روز روشن، با رفیقش اجناسو بر داشته بود از مغازه  میبردبیرون ( میید) . صاحاب مغازه مچشو گرفت برش گردوند. چنتا تشر بهش زد و بهش گف زنگ بزنم پلیس.؟ 

مثلا میخاس بترسوندش اما اون ه خیلی دریده تر  و  پرروتر بود.

 مشخص بود ی تو خونشه و مث این معتادا یا درمانده ها نیست و بجای آخرین راهکار زندگیش ، ی رو بعنوان اولین راهکار و شغل عادی انتخاب  کرده .

لندهور  بدون اینکه شوکه بشه یا خم به ابرو بیاره با کمال وقاحت دنبال بهانه بود و طلبکارانه مثلا فرافکنی کرد و گف: چرا هر چی سوال می پرسیدم کسی جواب نمی داد، این چه وضعشه؟!!!

بازدارندگی و نظارت مهره گم شدس. یاد اون پیمانکارا و برخی مسولای بنیاد مسکن افتادم که بجای پاسخگو بودن تحویل واحدها در موعد مقرر  با خیال راحت لبخند ن همه مردم رو به سخره میگیرن و هیچ کسی هم به فریاد مردم نمیرسه . (جریمه دیرکردهای چند ساله ، یا حتا کیفیت کارشون پیشکش)

تو جو فعلی جامعه خیلی از ناو آمریکا و تحریم و . برامون حرف میزنن و مسولای دولتی هم بدشون  نمیاد افکار به این سمت حرکت کنه اما واقعیت اینه که این حضرات و بهتره بگیم برخی  مسولای منافق ما به مراتب از نظامیان آمریکا خطرناکتر و   ترسناکترن. ناو هواپیمابر و بمب اتم جلو آثار وجود این افراد در حد ترقه بازیه.

بعدا اضافه شد:

پ ن: البته بهتره بجای لغت " غضنفر" از کلمه " حیف نون " استفاده بشه. دقت کردین همه کلمات و اسمهای ارزشی ما ، با تی انگلیسی ، تو ذهن ملت دموده و پست جا انداخته شدن. بتول، سکینه، انسیه ، خدیجه ، کبری  و. زنهای بدبخت فیلمهای ما هستن و تقی، نقی، اصغر و . مردهای معتاد و ضعیف رسانه های ما. بماند بازی و تمرکز روی اسامی خاص. مثلا: علی ورجه،کوچه علی چپ، ریزعلی، گیج علی، و. بقول یکی از دیالوگهای میرباقری: داریم به لیچارهایی می‌خندیم که عقایدمان را مسخره میکند!


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

Desiree شمیم تابستان برای هیشکی پایگاه تخصصی آزمون دکتری نماز شب ( نوری در تاریکی آخرالزمان ) پهنه ی کویر خدای خوبی ها درموردبرش آسفالت برش بتن اینجاکلیک کنید معاونت فرهنگی واجتماعی اداره کل اوقاف وامور خیریه آذربایجان شرقی